کد مطلب:163251 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

حر بن یزید ریاحی
انی لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا صالحا ثم اهتدی. [1] .

ان لم یكن لكم دین فكونوا احرارا. [2] .

ما حر را به فرماندهی و جلوگیری و محاصره و گرفتار ساختن حسین علیه السلام و اهل بیت می شناسیم.

ما او را با ادب و حرمت فاطمه و اقتدا به حسین می شناسیم.آن هم آن جایی كه میان بزرگان قوم بر سر نماز جماعت در بصره و در هزار جای دیگر اختلاف بود.

ما حر را با پشیمانی و تردید و سؤال از ابن سعد می شناسیم كه آیا پیشنهادهای حسین علیه السلام را نمی پذیری و با او می جنگی؟

ما حر را با لرزش و تردد در میان بهشت و جهنم می شناسیم.

و در نهایت او را با انتخاب بهشت و جبران و توبه و شهادت فرزند و خودش می شناسیم. [3] .

در مقام تحلیل این همه، مشكل نداریم و عظمت حر را باور كرده ایم.

اما در مقام تطبیق این جریان بر خویش جای حرف بسیار هست.چه اسارت هایی، چه ریشه هایی و چه ضعف هایی باعث می شود كه حر در آن طرف


قرار بگیرد و آدمی با این همه حرمت و ادب و دقت را به فرماندهی طلایه ی سپاه كوفه و شام برساند.

چرا حر از حسین علیه السلام جدا شده؟ آیا تبلیغات و یا تسلط حكومت و مذمت خروج بر حاكم وقت او را به یزید پیوند داده؟

آیا طلب دنیا و قدرت، دل او را به اسارت برده؟

یا این كه جمع میان دنیا و آخرت و یزید و حسین علیه السلام، او را به آن طرف برده و به ضعف در محاسبه مبتلا ساخته تا آن جا كه می فهمد نه حسین بازمی گردد و نه آن ها دست برمی دارند... تا آن جا كه می فهمد جمع ممكن نیست و باید انتخاب كرد... تا آن جا كه می لرزد و خود را میان بهشت و جهنم می بیند و با این شهود و اشراق، حجت برایش تمام می شود... و تا آن جا كه بر بهشت چیزی را مقدم نمی دارد و بازمی گردد و با تمامی تقصیر و اقرار به جبران روی می آورد.

داستان اسارت های ما كه ما را به كار خویش می خواند و از كار ولی جدا می سازد، داستانی است كه همین امروز هم به محاصره و محصور شدن اولیاء می پیوندد و به شهادت و اسارت اهل ولایت می انجامد.

این اسارت ها را باید شناخت.وقتی كه من به تجارت، به صنعت، به علم و طبابت و یا فقه و اصول خودم مشغول باشم و در كنار این شغل ها به تربیت مردم و تلقی جدید توده ها فكر نكنم و در كنار شغل ها به تربیت مهره های كارساز و به جایگزینی آن ها فكر نكنم، فقط و فقط خودم را بخواهم و پفك، شیرینی و لباس رنگارنگ و هوس های بچه هایم را، خوب معلوم است كه ولی محصور می شود و تنها می ماند و معلوم است كه وتر موتور می گردد.مشكل در همین اسارت هاست


كه ما را از حسین علیه السلام جدا می كند.معیت حسین علیه السلام و همراهی او در دنیا و آخرت، رزق معرفت و رزق برائت می خواهد.

«فاسئل الله الذی أكرمنی بعرفتكم و معرفة أولیائكم و رزقنی البرائة من أعدائكم أن یجعلنی معكم فی الدنیا و الآخرة». [4] .

بدون این معرفت و برائت، امكان معیت نیست و ما از كسانی هستیم كه هنوز فریاد العطش بچه هامان را نشنیده، از تكالیف جدا می شویم و به ژاپن و اروپا و امریكا روی می آوریم تا لباس و خوراك زن و بچه را فراهم كنیم.

مشكل در این نهفته كه ما در كنار شغل های گوناگون مقدس و غیر مقدس، نقشی را نمی شناسیم و به دنبال تربیت و تهیه ی نیرو و جایگزینی آن نیستیم.نمی خواهم شاگردم را جایگزین یك تاجر یهودی و مسیحی كنم و نمی خواهم با كسانی كه تربیت می كنم، جای كسانی كه تربیت شده اند پر كنم.

مشكل، مشكل كارآیی باطل و تهاجم باطل نیست، مشكل ما در عقم و نازایی خود ماست.میكروب و دشمن موضوع كار ما و محرك انگیزه ی ما، باعث بیداری ما می تواند باشد.برای كسانی كه زاینده هستند، این ها مشكل نیست، ما از میكروب، امید طبابت نداریم، ولی طبیان ما خود حامل میكروب ها و منشأ بیماری ها هستند.این درد ماست كه ما خود درد ولی هستیم.امیرالمؤمنین با درد می نالد:

«ارید ان اداوی بكم و انتم دائی كناقش الشوكة بالشوكة». [5] .


من می خواهم با شما مداوا كنم و درمان كنم در حالی كه خود شما درد من و گرفتاری من هستید.من مثل كسی هستم كه می خواهد تیغ را با تیغ از پایش در آورد در حالی كه تیغ را با سوزن بیرون می كشند و ما استقامتی نداریم كه تیغ را بیرون بیاوریم، خود، همراه تیغ های شكسته در پای ولی می مانیم.

این تحلیل از اسارت های نهفته در ما می تواند راه گشای ما باشد تا مایی كه صدای استغاثه و استنصار حسن را شنیده ام و فریاد مظلومیت او را در گوش داریم، به خودمان مشغول شویم و با این بی توجهی او را در محاصره و در میدان بلاء رها كنیم.مشكل حر همین است كه ریشه های اسارت را نمی شناسد.

و مشكل دوم حر این است كه گناه را تا به حد آخرش نرسد، به رسمیت نمی شناسد.گویا همین كه تصمیم بر قتل حسین را می گیرند، بهشت و جهنم مطرح می شود.تنهایی حسین و آوارگی او گناه نیست و بهشت و جهنم ندارد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ی 16 نهج البلاغه كه در اوایل خلافت بیان می كند، در قسمت سوم می فرماید:

«شغل من الجنة و النار امامه».

كسی كه با هر حركتش بهشت و یا جهنم را می آفریند، فارغ و بی خیال نخواهد بود؛ «شغل من الجنة و النار امامه»؛ و این بهشت و جهنم همراه هر حركتی و هر امضایی و هر كلمه ای و هر اقدامی هست و متوقف بر كشته شدن ولی نیست.

وقتی كه حر برای توبه می آید، می گوید: من خیال نمی كردم كه كار به این جا بكشد و این ها تو را بكشند.این توبه ی حر، خود گناه بزرگ اوست.من شهادت و اسارت را حدس نمی زنم ولی تنهایی و آوارگی حسین را كه شهود می كنم و


مقایسه ی یزید و حسین و ابن زیاد و حسین را كه می توانم.پس چرا با حسین نباشم؟؟

در این محاسبه می توانم ریشه های جهل به ملاك حكومت یا تأثیر تبلیغات و یا غلبه ی عادت و یا حكومت شهوات را، شناسایی كنم و می توانم پیش از هجوم فاجعه، با حسین علیه السلام باشم و می توانم حسین علیه السلام را حدس بزنم و می توانم نیازهای هدف او را تأمین كنم و می توانم نور چشم ولی باشم و دست نیرومند و ابزار هماهنگ و نه تیغی برپا و دشنه ای بر سینه و خاری بر چشم و استخوانی در گلو.

گذشته از این درس سنگین و تحلیل ریشه های اسارت، نكته ای كه در داستان حر است، این كه آدمی هرگاه بخواهد می تواند بازگردد.آدمی در متن اسارت ها می تواند به حریت خویش بازگردد، می تواند ترازوداری كند، می تواند از اسارت های دنیا و نفس و وسوسه و عادت به میزان و سنجش بازگردد و بهشت و جهنم را در كارهایش جست و جو كند و می تواند بهشت و جهنمم را شهود نماید.

البته این بشارت هست، ولی این خطر هم هست كه انسان پس از بیداری یك شب و میزان داری و ترازو بازی و شهود و یقین، از یقین چشم بپوشد و از بهشت روی بگرداند و به گندم ری چشم بدوزد و بگوید: یقولون؛ می گویند بهشتی و جهنمی هست و اگر باشد بازمی گردیم و توبه می كنیم.

اسارت و سنجش و حریت و عبودیت می تواند به دنبال هم بیاید و می تواند در یك مرحله باتلاق انسان شود و او را نگاه دارد.

انسان می تواند حتی با شنیدن صدای خدا و حضور بهشت و جهنم، حتی به خاطر یك كبر و یا یك حرص یا یك بخل، یا یك حسد، از راه بازبماند و رجیم


شود كه:

«جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا». [6] .

ظلم و علو می تواند مانع تأثیر یقین و شهود انسان باشد و می تواند طمع و گندم ری او را كور كند و ترازوی او را خراب نماید.

اسارت های ما گسترده و مشهود است؛ به خاطر هوس بچه ها از تكلیف، چشم می پوشیم؛ به خاطر وسوسه مادر، عروس او را می سوزانیم؛ به خاطر عشق عروس، مادر را رها می كنیم؛ به خاطر دست یابی به توپ و گل، حدود را زیر پا می گذاریم و حریف را ناجوانمردانه می اندازیم؛ به خاطر هیچ می گذریم و با توهم ها حقایق را رها می كنیم.

آن جا كه میزان را به دست می آوریم و فرصت ترازو داری پیدا می كنم، ضعف در محاسبه و جهل به قدرها و اندازه ها، بهشت و جهنم ما را در موارد محدود نشان می دهد و در تمامی موارد سنجش نمی كند.

و آن جا كه می سنجد و نشان می دهد باز كفر و كبر و غرور و طمع و هزار مانع می تواند ما را به جحد و عناد و كفر و چشم پوشی وادار سازد و رجیم نماید.

و آن جا كه عبودیت شكل می گیرد، باز این خطر هست كه بازگردیم و در مصاف دشمن بیدار به غفلت روی آوریم و لباس جنگ را فراموش كنیم، كه طبیعی است مورد تهاجم قرار بگیریم و در خانه ی خودمان به اسارت در آییم و در سرزمین خودمان شكست بخوریم.



[1] طه، 82.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 51.

[3] ذريعة النجاة، ص 98.

[4] مفاتيج الجنان، زيارت عاشورا.

[5] نهج البلاغه صبحي صالح، خ 121.

[6] نمل، 14.